جدول جو
جدول جو

معنی پرک پاس - جستجوی لغت در جدول جو

پرک پاس
خرده ریز چیزهایی مانند: پنبه، کاه، و پرت های پارچه خیاطی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
تلاش کردن و درهم آویختن بود و بزبان علمی اهل هند بمعنی طلوع نیر اعظم باشد. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نام جلگه هائی پهناور و علف زار به آمریکای جنوبی میان سلسله جبال آند و اقیانوس اطلس
لغت نامه دهخدا
کبوتری را گویند که بر روی استخوان کف پایش پرهای فراوان موجود باشد پرپای مسرول ورشان. توضیح باید دانست که استخوان کف پا در پرندگان بطور عمود بر پنجه ها قرار گرفته و ظاهرا بجای استخوان ساق مینماید. خرخاکی خرخدا حمارالبیت پر پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش پاس
تصویر پیش پاس
معالجه قبلی. توضیح این کلمه بر ساخته فرهنگستان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
فرهنگ لغت هوشیار
پا، پیش آمد: خوب پر و پا برایش افتاده. یا از پر و پا افتادن، سخت خسته و درمانده شدن، سکوت و آرامش یافتن، بی طاقت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
((پَ))
تلاش کردن و درهم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ فارسی معین
کبوتر یا مرغی که پاهایش از پر پوشیده است
فرهنگ گویش مازندرانی
آشغال و زواید چیزهای پوسیده
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی بد
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در کلاردشت شهرستان چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش و جهش ماهی در هنگام جان کندن در خشکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش شعله ی فتیله به هنگام خاموش شدن، پرش غیرارادی پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
خار و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی